وبلاگ علیرضا بدر



 ÷

سیاقت : راندن

بضاعت مزجاة : مایه اندک

شبه : سنگ سیاهی است که قدما برای آن خواصی بر میشمرده اند و گاهی به عنوان گوهر بدلی با آن آرایش می کرده اند.

الوند : نام کوهی است در نزدیکی همدان و در اصل به معنی تند و تیز است. سعدی برای بیان تواضع خویش و کم نمودن خود در برابر اعیان حضرت اتابک چندین مثال متوالی آورده است

 

هر که گردن به دعوی افرازد

خویشتن را بگردن اندازد
سعدی افتاده ایست آزاده

 کس نیاید به جنگ افتاده
اول اندیشه وآنگهی گفتار

 پای بست آمده است و پس دیوار
نخل بندم ولی نه در بستان

شاهدم من ولی نه در کنعان

 

دعوی : ادعا
افتاده : در مصراع اول به معنی متواضع و فاقد هر گونه دعوی و در مصراع دوم به معنی حقیقی افتاده و منظور این است که لازمه آزادگی افتادگی است

پای بست آمده است و پس دیوار : مثل است به معنی اینکه اول بنّا باید پایه را بسازد و پس از آن دیوار را بر آن بنا نهد

نخل بندی : نخلبند کسی است که ظاهر درختان و میوه ها را از موم می سازد و شاید هم به معنی آیینه بندی باشد زیرا در بعضی شهر ها چهار چوبی را آیینه بندان می کنند و در تشریفات عزاداری آن را در کوچه و بازار می گردانند.

شاهد : منظور جلوه گری و دلربایی است

کنعان : نام سرزمینی است در فلسطین که اسرائیلیان پیش از روی کار آمدن حضرت یوسف در آن می زیسته اند و مراد از شاهد کنعان حضرت یوسف است

 

لقمان را گفتند حکمت از که آموختی گفت از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهند

قدّم الخروجَ قبلَ الولوجُ مردیت بیازمای وانگه زن کن
گرچه شاطر بود خروس به جنگ

 چه زند پیش باز روئین چنگ
گربه شیر است در گرفتن موش

 لیک موش است در مصاف پلنگ

 

لقمان : در قرآن مجید سوره ای بنام لقمان موسوم است و در آیه 11 از آن سوره نام لقمان با این عبارت ذکر شده :" و لقد آتینا لقمان الحکمه " آنگاه نصایحی از زبان لقمان به فرزندش در آن آمده است

حکمت :به معنی محکمی در گفتار و کردار است

قَدِّمِ الخُروجَ قَبلَ الوُلوجُ : خارج شدن خود را پیش از داخل شدن پیش بینی کن

شاطر : زیرک و چابک ، منظور بیت این است که هر چند خروس در جنگ چابک باشد در پیش باز رویین چنگ چه می تواند انجام بدهد

باز : مرغ شکاری است ، پادشاهان و امرا با این مرغ شکاری صید می کردند و کسانی را به تربیت و نگاهداری این مرغان می گماشتند و هر یک از آنها را بازدار می نامیدند

مصاف : جنگ

 

اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند در افشای جرائم کهتران نکوشند کلمه ای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی رحمهم الله درین کتاب درج کردیم و برخی از عمر گرانمایه برو خرج موجب تصنیف کتاب این بود و بالله التوفیق

 

 سعت : گشایش

عوایب : جمع عائب به معنی دارای عیب

جرائم : جمع جریمه به معنی گناهان

سیر : جمع سیره به معنی رفتارها

ملوک ماضی : پادشاهان گذشته

درج : در ادبیات به معنی نوشتن و گنجاندن است و در علم بدیع درج عبارت است از اقتباس مطلبی از دیگران و گنجاندن آن در خلال گفته های خویش

بالله التوفیق : توفیق دادن تنها به اراده خدا است

 

بماند سال ها این نظم و ترتیب

ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند

 که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت

 کند در کار درویشان دعایی

امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن مصلحت دید تا بر این روضه غنا و حدیقه غلبا چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نینجامد.

باب اوّل: در سیرت پادشاهان

باب دوّم: در اخلاق درویشان

باب سوّم: در فضیلت قناعت

باب چهارم: در فواید خاموشی

باب پنجم: در عشق و جوانی

باب ششم: در ضعف و پیری

باب هفتم: در تأثیر تربیت

باب هشتم: در آداب صحبت

در این مدت که ما را وقت خوش بود

ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود

مراد ما نصیحت بود و گفتیم

حوالت با خدا کردیم و رفتیم

 

مگر : امید است که

امعان : دقت کردن

تهذیب : پاکیزه ساختن

ابواب : جمع باب به معنی در است قدما هر کتاب را به چند باب و هر باب را به چند فصل تقسیم می کردند

ایجاز سخن را : برای مختصر کردن سخن

روضه : باغ و بوستان

غَنّا : سبز و خرم

حدیقه : بستان

غلبا : پردرخت

چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد : در کتب تفسیر و احادیث روایات زیادی از پیامبر (ص) و ائمه معصومین(ع) آمده که در آنها اشاره به درهای بهشت شده که نشان می دهد بهشت هشت تا در دارد و جهنم طبق آیه قرآن هفت در دارد

ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود : سال 656 هجری سال تالیف گلستان است و در همین سال هلاکوخان مغول بر بغداد تسلط یافت و آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله را با فجیعترین وضع کشت و خلافت عباسی با قتل مستعصم خاتمه پذیرفت

 

 


 

 

پشت دوتای فلک راست شد . : چون خبر زاده شدن ممدوح به گوش فلک گوژپشت رسید از خرمی و شادی قد خمیده اش مانند جوانان راست شد

تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را : مادر چون تو فرزندی برای ایام زایید

حکمت محض است اگر. : منظور این است که لطف خداوند جهان آفرین چون محض حکمت است و مهر خدای متعال حکیمانه است و مصلحت عامه مردم را ویژه بنده خاص خود ( اتابک ) ساخته است.

مشاطه : آرایشگر ، منظور این است همچنان که روی دلارام نیاز به مشاطه ندارد ممدوح نیز احتیاج به وصف اهل فضل ندارد

 

تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود بنابر آنست که طایفه ای از حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است یعنی درنگ بسیار می کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن در تقریر سخنی کند بزرجمهر بشنید و گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم

 

تقصیر و تقاعد : تقاعد به معنی کناره گیری و باز نشستن

مواظبت : پیوسته نگاهداشتن و نگهبان بودن

بزرجمهر : معرب بزرگمهر است که وزیر خسرو انوشیروان بوده و ترجمه کلیله و دمنه منسوب به اوست

بطیء : کند

مستمع : شنونده

تقریر : برقرار کردن و پابرجا ساختن

 

سخندان پرورده پیر کهن

بیندیشد آنگه بگوید سخن
مزن تا توانی بگفتار دم

نکو گوی اگر دیر گویی چه غم
بیندیش و آنگه بر آور نفس

و زان پیش بس کن که گویند بس
به نطق آدمی بهتر است از دواب

دواب از تو به گر نگویی صواب

 

و زان پیش بس کن که گویند بس :یعنی پیش از انکه مردم خسته شوند و تو را به کوتاه کردن سخن مم سازند تو خود سخن کوتاه کن

دواب : به معنی جنبنده و در اینجا منظور حیوانات است  

 

فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عزّ نصرُه که مجمع اهل دلست و مرکز علمای متبحر اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم و بضاعت مزجاة به حضرت عزیز آورده و شبه در جوهریان جوی نیرزد و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و مناره بلند بر دامن کوه الوند پست نماید

 

فکیف  :پس چگونه ممکن است

اعیان : بزرگان و برجستگان

عزّ نصرُه : پیروزیش بزرگ و گرامی باد

متبحر : جامع فنون


 

متجلی : زدوده و دارای جلا و روشنی

متحلی : آراسته

ظهیر سریر سلطنت : پشتیبان تخت پادشاهی

مشیر : م دهنده

کهف الفقرا : پناه دهنده فقرا

ملاذ الغربا : پناهگاه غریبان

مربی الفضلاء : پرورنده فاضلان

محب الاتقیاء : دوست دارنده پرهیزگاران

یمین الملک ملک الخواص : دست راست پادشاهی و ملک الخواص یعنی پادشاه خاصان

غیاث الاسلام و المسلمین : فریاد رس اسلام و مسلمانان

عمده الملوک و السلاطین : معتمد پادشاهان

ابوبکر بن ابی نصر : ملقب به فخر الدوله ، در اول کار متصدی آشپزخانه بوده پس از مدتی منظور نظر اتابک واقع شده و به امارت و وزارت رسید و مردی اهل فضل و فضیلت دوست بوده است و در فاصله میان 558 تا 561 به امر ترکان خاتون خواهر علاء الدوله اتابک یزد به قتل رسیده است

اطال الله عمره : خدا عمر او را دراز گرداند

اجل قدرَه و شرَح صدرَه و ضاعَف اجرَه : قدر او را بزرگ ، سینه او را گشاد و مزد و پاداش او را چند برابر گرداند.

ممدوح: مورد ستایش

مکارم : جمع مکرمه به معنی بزرگواریها

هر که در سایه عنایت اوست گنهش طاعتست و دشمن دوست :کسی که در سایه لطف او قرار گیرد چنان مورد لطف الهی واقع میشود که گناهش منزلت طاعت دارد و همه دشمنان با او دوست میشوند

 

بهر یک از سایر بندگان و حواشی خدمتی متعین است که اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب مگر برین طایفه درویشان که شکر نعمت بزرگان واجبست و ذکر جمیل و دعای خیر و اداء چنین خدمتی در غیبت اولیتر است که در حضور که آن بتصنع نزدیک است و این از تکلف دور

 

حواشی : جمع حاشیه ، اطرافیان ، خدمتگذاران

تهاون : سهل انگاری

تکاسل : سستی و تنبلی از ریشه کسل

خطاب و عتاب : خطاب و مخاطبه به معنی طرف سخن قرار دادن و مجازا بازخواست کردن است و عتاب و معاتبه به معنی سرزنش کردن است

تصنع و تکلف : تصنع به معنای ظاهر سازی و تکلف به معنای در مشقت افتادن و در اصطلاح انجام کارهایی که با زحمت و مشقت انجام میشود .

 

پشت دوتای فلک راست شد از خرّمی

 تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین

خاص کند بنده ای مصلحت عام را
دولت جاوید یافت هر که نام زیست

 کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
وصف ترا گر کنند ور نکنند اهل فضل

 حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را


 

المنصورُ علی الاعداء : یاری شده در برابر دشمنان

عضدُ الدولةِ القاهرةِ : بازوی دولت نیرومند

سراجُ الملةِ الباهرةِ : چراغ ملت درخشان

جمالُ الانامِ : زیبایی آفریدگان

شاهنشاه المعظم : شاهنشاه یعنی شاه شاهان ، این اصطلاح مبتنی بر آن است که داریوش اول کشور را به ده بخش تقسیم کرده بود و فرماندار هر بخش استقلال داخلی داشت بنابراین پادشاه بزرگ شاهنشاه محسوب میشد

 مولی ملوک العرب و العجم : سرور پادشاهان عرب و عجم

وارث ملک سلیمان : لقب اتابک ابوبکر است

اَدامَ اللهُ اِقبالَهُما وَ ضاعَفَ جَلالَهما : خداوند اقبال آن دو یهنی سعد ولیعهد و ابوبکر پادشاه زمان را دوام بخشد و شوکت و جلال هر دو را دو چندان گرداند

جَعَلَ اِلی کُلِّ خَیرٍ مآلَهُما : عاقبت هر دو را متوجه به جانب خیر گرداند

کرشمه : ناز و غمزه و در اینجا اشارت و التفات منظور است

 

گر التفات خداوندیش بیاراید

 نگارخانه چینی و نقش ارتنگیست
امید هست که روی ملال در نکشد

ازین سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچه همایونش

 به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگیست

 

گر التفات خداوندیش بیاراید :التفات به معنی از گوشه چشم نگاه کردن ومجازا به معنی توجه و عنایت است که در اینجا منظور التفات اتابک است

نگارخانه : کاخی پر نقش و نگار در کشور چین بوده

ارتنگ یا ارژنگ : نام کتاب مانی است . گویند مانی به چین رفت و با تقلید از نقوش نگارستان چین کتابی ترتیب داد

روی ملال در نکشدن : یعنی از جهت خستگی روی در هم نکشیدن و دلتنگ نگردیدن

گلستان : منظور از گلستان هم معنی عام است و هم معنی خاص که نام کتاب است

دیباچه : مقدمه ای است بر کتاب که مختصات و ارزش کتاب را معرفی می کند

همایون : نام مرغ افسانه ای است که بلند پرواز است و دیدار آن مبارک است

 

دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد و دیده یأس از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمره صاحبدلان متجلی نشود مگر آنگه که متحلّی گردد به زیور قبول امیرکبیر عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت کهف الفقرا ملاذُ الغربا مربّی الفضلا محبُّ الاتقیا افتخار آل فارس یمینُ الملک ملک الخواص فخر الدولة والدین غیاث الاسلام و المسلمین عمدةُ الملوکِ و السلاطین ابوبکر بنُ ابی نصر اطال الله عمرَه و اجل قدرَه و شرَح صدرَه و ضاعَف اجرَه که ممدوح اکابر آفاقست و مجموع مکارم اخلاق

هر که در سایه عنایت اوست گنهش طاعتست و دشمن دوست

 

عروس فکر : منظور این است که فکر سعدی که به زیبایی عروس است اگر مقبول ابوبکر بن ابی نصر واقع نشود عروسی است زشت رو که شایسته چهره گشایی نیست

پشت پای خجالت : خجالت به کسی تشبیه شده که در پیش روی عروس فکر در حرکت است و عروس چشم نومیدی به پشت پای آن دوخته است تا وقتی که زیور قبول اتابک حاصل آید

زمره : گروه


 

تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نکند
بچه کار آیدت ز گل طبقی

 از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد

 وین گلستان همیشه خوش باشد

 

خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد : اشاره به تردید و دودلی است که در ترک بوستان داشته اند و سرانجام تصمیم بازگشتن چیره آمده است

ضمیران : نوعی گل از جنس نیلوفر

نُزهت ناظران : از تنزه به معنای پاکی و دوری است و چون تفرج و گردش سبب دوری از غم میشود آنرا نزهت می نامند و منظور از ناظران بینندگانی است که در آینده در این کتاب می نگرند

فسحت : به معنی گشایش و گشادگی

تصنیف : نوشتن کتابی از خود و تالیف گردآوری گفته های دیگران

تطاول : درازدستی

طیش خریف : طیش به معنی سبکی و فساد و در اینجا بدی و ناپسندیدگی است و خریف فصل پاییز می باشد . مقصود این است که هیچ حادثه ای نمی تواند حسن و لطافت این گلستان را از میان ببرد.

طبق : ظرفی شبیه سینی اما بزرگتر

 

حالی که من این بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید مترسّلان را بلاغت بیفزاید

 

الکَریمُ اِذا وَعَدَ وَفا : بزرگوار چون وعده ای دهد وفا کند

فصلی : یک فصل

فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد: در همان روز پاکنویس یک فصل از گلستان میسر شد

بیاض : به معنی سفیدی است . در قدیم پیش نویس را سواد و پاکنویس را بیاض می نامیدند زیرا بیاض به معنی روشنی و سواد به معنی تاریکی در عربی به کار رفته است .

محاورت : گفتگو

متکلمان : گویندگان

مترسلان : منشیان و نامه نگاران

 

فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان پناه سایه کردگار و پرتو لطف پروردگار ذخر زمان کهف امان المؤیدُ من السماء المنصورُ علی الاعداء عضدُ الدولةِ القاهرةِ سراجُ الملةِ الباهرةِ جمالُ الانامِ مفخرُ الاسلام سعدُ بن الاتابکِالاعظم شاهنشاه المعظم مولی ملوک العرب و العجم سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان مظفر الدین ابی بکر بن سعد بن زنگی ادام الله اقبالَهما و ضاعَفَ جَلالَهما وَ جعَل الی کلِّ خیر مآلهما و بکرشمه لطف خداوندی مطالعه فرماید

 

بقیت : مانده

به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان : منظور این است که تمام کردن کتاب با تمام شدن تدوین آن نیست بلکه هنگامی است که مقبول نظر صاحبنظران افتد

ذُخر زمان : ذخر به معنای اندوخته است و منظور از ذخر زمان کسی است که روزگار او را برای نجات مردمی در دوره سختی اندوخته باشد.

کهف امان : پناه آرامش

المو المؤیدُ من السماء : تایید شده از جانب آسمان


 

 

سال عرفی از سال حقیقی یک روز عقب می افتاد و نوروز با اول فروردین برابری نداشت. همچنین هر ۱۲۰ سال یک بار، سال عرفی یک ماه از سال حقیقی عقب تر بود.

ویژگی تقویم جلالی این است که ، موفق شد سال عرفی را با سال طبیعی تطبیق دهد . نه فقط نوروز ، درست در اول بهار یا به اصطلاح منجمان در نقطه اعتدال بهاری قرار گرفت ، بلکه تمام فصل های عرفی با فصل های حقیقی منطبق شدند.

این که امروزه در تقویم ایرانی یا همان جلالی ، بهار و تابستان ۹۳ روز است ، فصل پاییز ۹۰ روز دارد و زمستان ۸۹ روز حساب می شود، برای این است که اول هر فصل عرفی دقیقا برابر با آغاز فصل حقیقی باشد.

منابر: جمع منبر

قُضبان : شاخه های ستبر

لآلی : جمع لوءلوء ، مرواریدها

عذار : موی بالای پیشانی و موی چهره است و به معنی چهره هم آمده

شاهد : گواه و شخص زیبا رو در اینجا معنی دوم منظور است

غضبان : خشمگین ، منظور از این بیت تشبیه شبنمی که بر گل سرخ افتاده و قطره های عرق که بر چهره زیبای خشمگین پیدا شده به مروارید است

 

شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد موضعی خوش و خرّم و درختان درهم گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تاکش آویخته

روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پُر از لالها رنگارنگ وین پر از میوه های گوناگون
باد در سایه درختانش گسترانید فرش بوقلمون

 

مبیت : بیتوته ، شب را در جایی به سر بردن

گفتی : چنانچه ، در اینجا برای تشبیه استفاده شده است

مینا : لعاب شیشه مانند است که روی کاشی را با آن می پوشانند و آبی رنگ است مینا به معنی شیشه هم آمده است

عقد ثریا : ثریا ستاره پروین است و عقد به معنی گردن بند است ستاره هایی که در صورت ثریا هستند تقریبا گردن بندی را تشکیل میدهند و منظور تشبیه شکوفه های تاک به گردن بند ثریا است

تاک : گویا مراد سعدی از تاک ، مطلق درخت است نه درخت رز

روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال : باغی است که آب نهر آن گوارا است و در آنجا درخت بزرگ ستبر و سایه داری است که بانگ پرندگان آن خوش آهنگ و خوش نوا است

روضه : به معنی باغ و روضه رضوان بر بهشت اطلاق میشود

سلسال : آب گوارا و باده خوش نوش

دوحه : درخت بزرگ و سایه دار

سجع : آهنگ کبوتران و مطلق آواز پرندگان است

بوقلمون : در اینجا به معنی هر چیز متغیر رنگ برنگ شونده و هر شی رنگارنگ مخصوصا فرش رنگارنگ است

 

بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید گفتا طریق چیست گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست


 

زبان سعدی در کام : کام به معنی دهان و سقف دهان است و منظور این است که خردمندان شمشیر علی را در غلاف و زبان سعدی را چسبیده به سقف دهان نمی پسندند و همچنان که ذوالفقار علی مهره های پشت دشمنان را در هم می شکند زبان سعدی هم باید سکوت و خاموشی را در هم شکند

 

زبان در دهان ای خردمند چیست

کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی

که جوهر فروشست یا پیله ور
اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست

به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقلست دم فروبستن

به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

 

جوهر : همان تغییر یافته گوهر است به معنای سنگ قیمتی

پیله ور :دست فروش

طَیره : سبکی و سبکسری منظور این است که دو چیز بر سبکی عقل دلالت دارد یکی خاموشی در موقعی که سخن گفتن لازم است دیگر سخن گفتن در هنگامی که خاموشی ضرورت دارد

 

فی الجمله زبان از مکالمه او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاوره او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق

چو جنگ آوری با کسی برستیز که از وی گزیرت بود یا گریز

 

محاوره : گفتگو

گزیر : چاره ، منظور از این بیت این است با کسی ستیزه کن که در جنگ با وی راه چاره یا صلح یا راه گریز بر تو مسدود نباشد بنابراین جنگ با دوستان روا نیست

 

به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت بَرد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده

پیراهن برگ بر درختان

چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی

بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی

همچو عرق بر عذار شاهد غضبان

 

تفرج : گشودن خاطر و زدودن غصه

آثار صولت برد : صولت به معنای حمله و برد به معنی سرما

ورد : گل سرخ

تقویم جلالی : تقویم جلالی در سال 467 هجری در زمان سلطنت جلال الدین ملک شاه سلجوقی (نام تقویم جلالی از اسم او گرفته شده است) و وزارت وزیر دانشمند او، خواجه نظام الملک با همکاری 8 منجم برجسته از جمله "عمر خیام "تنظیم شد و پس از آن بعنوان گاه شمار رسمی ایرانیان انتخاب شد و در قسمت اعظم ایران رواج یافت. اختراع این تقویم ،برای از بین بردن اختلالات موجود در تقویم های موجود در آن زمان (سده پنجم هجری ) بوده است؛ زیرا هر ۴ سال یک بار،


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سئو کار سایت اشک آتش abzarbacklink مطالب اینترنتی tarahanbartar اینجا همه چی هست تی تک| سایت تفریحی modara الناس کلهم احرار